شنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۳ - ۰۷:۰۰
۰ نفر

سعید مروتی-ایمان مشعلچیان: رضا میرکریمی و شادمهر راستین در چالش‌برانگیزترین فیلم کارنامه‌شان با حفظ شمایل سینماگری، ردای مصلح اجتماعی را نیز بر تن کرده‌اند.

فيلم «امروز» كه برخلاف «يه‌حبه‌قند» تجربه قبلي ميركريمي اجماع منتقدان را براي تحسين و ستايش در پي نداشت، مي‌كوشد تا سيماي قهرماني گمنام را به تصوير بكشد كه در برابر تهاجم، سكوت اختيار مي‌كند؛ سكوتي كه البته به معناي انفعال نيست و يونس با بازي پرويز پرستويي كنشمندترين كاراكتر فيلم نيز محسوب مي‌شود. بعضي منتقدين مي‌گويند فيلمنامه‌اي كه رضا ميركريمي و شادمهر راستين به نگارش درآورده‌اند با معيارهاي كلاسيك و آكادميك فيلمنامه‌نويسي خلأهاي بسياري دارد و مهم‌ترين ايرادش مي‌تواند سكوت قهرمان اثر قلمداد شود. درحالي كه به نظر مي‌رسد «امروز» قصد دارد پيشنهاد تازه‌اي ارائه كند؛ تصوير متفاوتي از قهرمان با شمايل آشناي پرويز پرستويي كه هنوز هم براي همه ما بيش از هر چيز يادآور «حاج كاظم» است. «يونس» كه قهرماني از تبار «حاج كاظم» است از خشم و عصيان به سكوت و عملگرايي مي‌رسد؛ پيشنهادي براي جامعه امروز ايران. ميركريمي و راستين مي‌گويند كوشيده‌اند تصوير متفاوتي از قهرمان گمنام ارائه كنند.

  • در سال‌هاي اخير در سينماي ايران فضايي شكل گرفته كه بنايش بيشتر بر قضاوت نكردن است. در فيلم‌هاي اين سال‌ها هم نمونه‌هاي زيادي با اين خصوصيت ساخته شده. چه شد كه شما در همين فضا سراغ آدمي رفتيد كه پس‌زمينه‌اش مي‌گويد ريشه در دفاع‌مقدس دارد؟ يكجوري انگار داريد اين قضاوت نكردن يا به تعبير بهتر بي‌رحمانه قضاوت نكردن را با آدمي جلو مي‌بريد كه در اين سينما با اين خصوصيات سابقه نداشته.

رضا ميركريمي: چيزي كه در فيلم امروز مي‌بينيم حتما واكنش به فضايي است كه در آن زندگي مي‌كنيم و شرايطي كه احتمالا به آن نقد داريم. پرهيز از قضاوت به‌نظرم بخشي از حرف فيلم است و قصه پيشنهاد بزرگ‌تري دارد كه نقد پيش‌داوري هم مي‌تواند ثمره آن نگاه باشد.

در كل به‌دنبال آرامشي بودم كه در جامعه شلوغ ما پيدا كردنش يك مقدار سخت بود. برخلاف نسخه‌هاي آرمان گرايانه‌اي كه در تزاحم با اخلاق قرار مي‌گيرند؛ به دنبال همنشيني اين دو بودم. نگاهي كه طلبكار نباشد و تهاجم نداشته باشد و متهم به ساده‌لوحي هم نشود. امروز تلاش براي پيدا كردن پيشنهادي كاربردي و جمع‌وجور و انساني است كه نه كسي به‌خاطر شعاري بودنش آن را پس بزند و نه به‌دليل عصيانگر بودن و مخالفتش با هنجارهاي اجتماعي به كناري رود و نه بي‌موضع و خنثي و مايوس باشد.

اين‌بار دنبال بازتعريفي از قهرمان امروزي هستيم. بايد كساني را نشان بدهيم كه مردم فراموش نكنند هنوز راه‌هاي زيادي براي بهترشدن اوضاع وجود دارد و آدم‌هايي كه مي‌توانند اين كارها را بكنند آدم‌هاي خارق‌العاده‌اي نيستند. افرادي هستند كه مي‌توانند از ظرفيت‌هاي فردي و انساني‌شان به‌خوبي استفاده كنند و به اين صورت تبديل به آدم‌هاي مسئوليت‌پذيري شوند كه مي‌توانند در حيطه خودشان كارشان را درست انجام بدهند.

  • يكي از مهم‌ترين رفتارهايي كه كاراكتر يونس در فيلم امروز از خودش نشان مي‌دهد سكوت است؛ يعني در مقابل خيلي از كنش‌هايي كه نسبت به اين كاراكتر صورت مي‌گيرد تنها واكنش‌اش سكوت است. انگار راه‌حل همه اينها را در سكوت جست‌وجو مي‌كند.

رضا ميركريمي: در مراحل نگارش قصه خيلي با شادمهر راجع به اين سكوت حرف زديم. در مواجهه اولي كه برخي از دوستان با فيلم داشتند فكر كردند از دستمان در رفته كه براي اين كاراكتر ديالوگ بنويسيم! ما خيلي چيزها نوشتيم و كنار گذاشتيم. مي‌دانستيم كه اين سكوت ممكن است لج مخاطب را دربياورد؛ مخاطبي كه عادت كرده دائم با كلام از خودش دفاع كند و اين تبديل به يك عرف اجتماعي شده كه انگار هركسي كه حرف مي‌زند كنش‌مند و كسي كه حرف نمي‌زند منفعل است. مي‌خواستيم برخلاف اين ديدگاه حركت كنيم و اين انتخابي آگاهانه بود ولي پيداكردن جنسي از سكوت كه كناره‌گيري از اجتماع، منفعت‌طلبي، غرور، بي‌تفاوتي، خستگي و نااميدي در آن نباشد در مرحله نوشتن فيلمنامه خيلي كار برد؛ يافتن راهي براي اينكه شما طوري شخصيت را سر بزنگاه‌ها قرار بدهي كه از دل سكوتش استغنا، كنش اجتماعي و موضع‌گيري دربيايد. كمااينكه يونس در طول فيلم نسبت به مسائل مختلف موضع دارد و هنگامي كه لازم مي‌شود حرف مي‌زند و جواب مي‌دهد و با اينكه زياد حرف نمي‌زند ولي كلي كار در طول فيلم انجام مي‌دهد.

  • و با اينكه زياد حرف نمي‌زند ولي كلي كار در طول فيلم انجام مي‌دهد.

رضا ميركريمي: يونس يك كار به‌زعم عرف امروز حماسي انجام مي‌دهد. حماسي نه به‌خاطر كاري كه انجام مي‌دهد بلكه به‌خاطر گمنامي خود خواسته‌اش. در واقع آن چيزي كه مخاطب را آزار مي‌دهد اين عدم‌حضور متظاهرانه است چون انگار ما عادت داريم كمترين چيز را با بيشترين ميزان تظاهر نمايش بدهيم.

  • آقاي راستين! شما هم برايمان از اين مردي كه حرف نمي‌زند بگوييد. در كارنامه شما «اين زن حرف نمي‌زند» هم به چشم مي‌خورد كه اتفاقا خيلي هم فيلمنامه خوبي دارد.

رضا ميركريمي: هم فيلمنامه خوبي دارد و هم فيلم خوبي است.

شادمهر راستين: ممنون. در مورد « امروز» بحث اين است كه جامعه چه در عرصه صنعت و چه هنر نياز به نوآوري دارد. اين خواست جامعه است براي اينكه پويايي خودش را نشان بدهد؛ ضمن اينكه مي‌خواهد اين پيشنهاد جديد او را از عادت‌هايشان دور نكند. اين تضادي است كه به‌طور كلي در مخاطب وجود دارد. مخاطب براي شناخت جهان فيلم، اولين چيزي كه به جا مي‌آورد تمام نمونه‌هاي آشنايي است كه به آنها عادت كرده ولي در عين حال سؤالش اين است كه چه چيز جدي‌اي برايم داريد؟ اصلي‌ترين كار فيلم امروز آشنازدابودنش است. فيلم از اين منظر دارد وظيفه هنري‌اش را به جا مي‌آورد.

ما عادت كرده‌ايم به اينكه اگر قهرماني دارد كار قهرمانانه مي‌كند حداقل اين موضوع را به مخاطب بگويد. صحنه آخر «عمر مختار» براي همه ما آشناست. هيچ‌كس هم رسالت عمر مختار را دنبال نكند پسربچه‌اي هست كه عينك او را بردارد يا در «اسب كهر را بنگر» باز بچه‌اي وجود دارد يا در «زاپاتا»؛ در همه اينها فردي وجود دارد كه در تنهايي خودش متوجه رويكرد قهرمان مي‌شود و ما خوشحال مي‌شويم كه چراغ راه قهرمان خاموش نشده. اينجا اما هيچ‌كس نمي‌فهمد حتي به كسي هم گفته نمي‌شود.

قهرمان اصلي اين فيلم مخاطب است كه به اين حرف‌ها گوش مي‌دهد و فرصت مي‌دهد كه يونس بتواند خودش را بيان كند. رفتار شهري ما مدت‌هاست دچار تعارض شده. عادت كرده‌ايم رسانه ما با ما به‌عنوان يك قاضي برخورد كند كه نتيجه‌ اين شده كه الان مي‌بينيم. حالا فيلمي آمده و مخاطب را تك به تك مورد چالش قرار مي‌دهد كه «چرا»؟ به‌نظر من مخاطب بيشتر با همه اطرافيان يونس همذات‌پنداري مي‌كند تا با خود يونس؛ مثلا پيش خودش مي‌گويد من اگر جاي دكتر بودم همين رفتار را مي‌كردم، اگر جاي نگهبان بودم همين كار را مي‌كردم.

براي همين حتي منتقدان مخالف فيلم همه را به‌عنوان آدم‌هاي عادي كه رفتارهاي طبيعي بروز مي‌دهند قبول مي‌كنند. فقط مي‌گويند چرا يونس اينطوري است؟ اين نشان مي‌دهد كه ارتباط ما با اين نوع كاراكترها چگونه شكل مي‌گيرد؛ كاراكتري كه با تعريف كلاسيك قهرمان نيست و آن چيزي را كه ما مي‌خواهيم انجام نمي‌دهد. ما با فردي كه انتخاب مي‌كند و در جهان فيلم يكتا مي‌شود آشنا نيستيم. وقتي كمي مي‌گذرد مي‌بينيم كه تمام آموزه‌هاي اخلاقي، ديني و فرهنگي ما در 3هزار سال گذشته اين را دارد مي‌گويد. از بيرون آمدن سياوش از آتش بگيريد تا سكوت حضرت امير(ع). حتي مثلا فيلم‌هاي معترضي مثل «راننده تاكسي» بايد اين مرز مشخص را در پرانتز به تماشاگر بگويد. وقتي اين اتفاق نمي‌افتد ما اولا يونس را نمي‌شناسيم و ثانياً مي‌بينيم چقدر با ما آشناست. انگار در جهاني بوده كه ما يك مدت گفتيم كارآمد نيست. مشكل اصلي ما تقابل سنت و مدرنيته نيست، مشكل ما اين است كه فكر مي‌كنيم سنت در جهان مدرن كارآمد نيست. براي همين آن آموزه‌ها به درد ما نمي‌خورد.
الان عمدتا همه دنبال دليل قانع‌كننده براي سكوت يونس مي‌گردند.

رضا ميركريمي: اولا همه نه بعضي‌ها، دوما مسئله اين است كه فرهنگ گمنامي از جامعه ما رخت بربسته است. گمنامي با گوشه‌گيري 2 چيز متفاوت است؛ يك وقت اين است كه شما مي‌گوييد يك قهرمان داريد كه به‌خاطر عدم‌توانايي‌اش در دفاع از خود كه حالا يا ناشي از طبقه اجتماعي‌‌اش است يا سوادش يا نقص عضو يا هر چيز ديگري، ترجيح مي‌دهد يك گوشه باشد و چيزي نگويد و كار خودش را انجام دهد. اين مي‌شود يك آدم توسري‌خور مظلوم كه چاره‌اي هم ندارد. انگار جبرا در اين موقعيت قرارگرفته؛ آدمي كه اصطلاحا «حيوونكي» است. همه مي‌گويند «حيوونكي چه آدم خوبي است»!

در فيلم ما اين‌طور نيست. ما در عين حال كه كاراكترمان را از يك طبقه متوسط و حتي پايين انتخاب كرديم ولي اين خصوصيت حيوونكي را به او نداديم؛ يعني يونس اين گمنامي را خودخواسته و خودآگاه انتخاب كرده است.

  • ‌ خب‌ همين حرص خيلي‌ها را درآورده. مي‌گويند يونس وقتي مي‌تواند از خودش دفاع كند چرا اين كار را نمي‌كند.

رضا ميركريمي: وقتي يك انسان از انسانيت دفاع كند به‌مراتب اولي‌تر از خودش دفاع كرده، دعوا سر ترجيح منافع جمعي به منافع فردي است. «گذشت» يا «آنچه بر ديگري نمي‌پسندي براي خود هم مپسند» نقطه آغازين همه تعاريف اخلاقي است و در اين ميان نگاه داد و ستدي با مقولات اخلاقي مغاير با معرفت ديني است. فكر كنيد جامعه يك نقطه ضعف دارد و ما روي آن دست گذاشته‌ايم. اينكه اين نقطه ضعف از كجا پيدا شده خودش بحثي است كه چطور در جامعه‌اي ديني و خداباور، اخلاق به‌تدريج از دايره آرمان‌هاي اجتماعي و سياسي خارج مي‌شود و رابطه پنهاني فرد با خدا هم با وجود شعار‌هاي ديني در جامعه، كم كم جايش را مي‌دهد به دادوستد‌هاي متظاهرانه افراد با يكديگر، با اجتماع و يا با حكومت. اينطوري آرام و بي‌صدا پوسته‌اي بي‌مغزاز مناسك اخلاقي و ديني باقي مي‌ماند. در اين شرايط وقتي كسي مقاومت مي‌كند و به ظاهر جوش دفاع از خودش را نمي‌زند و بي‌نياز از قضاوت ديگران رفتار مي‌كند، در چشم بعضي ابله جلوه مي‌كند و اين سؤال برايشان پيش مي‌آيد كه چه نفعي از اين گمنامي مي‌برد؟يا به‌قول سر پرستار مجد مي‌پرسد:خيلي دوست دارم بدانم شما دنبال چي هستين؟ اين وجدان عمومي وقتي به‌تدريج رخت برمي‌بندد كه شما مي‌شوي آدمي كه هر چه جامعه مي‌گويد همان را انجام مي‌دهي و مسئوليتي بيش از آن براي خود قائل نمي‌شوي. وقتي چنين نگاهي حاكم مي‌شود توجيه گمنامي هم سخت مي‌شود.

به‌نظرم اخلاق اول بايد براساس يك نياز و باور دروني شكل بگيرد، بعد تبديل به اخلاق رفتاري شود كه حالا ديگران از آن بهره‌مند شوند.

  • يعني ابتدا بايد به نياز دروني‌ات پاسخ بدهي و واكنش بيروني در جامعه خيلي برايت اهميت نداشته باشد.

رضا ميركريمي: اگر آن حس دروني درست متبلور شود و شما نه براساس جبر جامعه كه براساس اعتقادات، رفتار درستي داشته باشي و تكاليفت را درست انجام دهي آرام‌آرام ديگر نبايد برايت مهم باشد كه كسي اين را مي‌بيند يا نه. حالا نمي‌خواهم وارد حوزه دين بشوم كه در معرفت ديني شما همه معامله‌ها را بايد با خدا انجام بدهي و بقيه را اصلا بايد فراموش كني والا مي‌شود شرك.

  • به‌نظرم به بحث آبرو هم در اينجا مي‌شود پرداخت. ما در زندگي روزمره‌مان خيلي از كارها را مي‌كنيم به صرف اينكه آبرويمان حفظ شود. وقتي يونس در فيلم حرف نمي‌زند انگار به نوعي دارد آبرويش را حراج مي‌كند. اين قضيه آبرو در طول فيلم جريان دارد و قهرمان امروز از آبرويش مي‌گذرد.

رضا ميركريمي: اگر از منظر ديني بخواهيم نگاه كنيم شما به غيراز خدا نبايد از كسي بترسي. يعني اين ترس عمومي كه ما از همديگر و احيانا گاهي اوقات از قدرت داريم، اگر تحت‌تأثيرش رفتاري شكل بگيرد آن رفتار اصالت ندارد؛ مثل شهري كه همه دوربين‌هايش روشن است. الان تهران پر از دوربين شده. جلوي اين دوربين‌ها همه مرتب و منظم هستند ولي به محض اينكه برق شهر قطع شود چه اتفاقي مي‌افتد؟ در بزنگاه است كه مي‌شود فهميد كه اين رفتارها تبديل به فرهنگ شده يا از سر اجبار بوده. در ژاپن وقتي زلزله مي‌آيد يا سونامي اتفاق مي‌افتد مشخص مي‌شود همه آن چيزي كه به‌عنوان مدارا، گذشت و احترام در اين ملت وجود دارد امري نهادينه شده و فرهنگي است و براساس جبر و كنترل‌هاي اجتماعي شكل نگرفته. آبرو چيزي است كه ما فكر مي‌كنيم نزد ديگران داريم، درحالي‌كه طبق معرفت ديني آبرو و عزت نزد خداوند است و اين سرمايه‌اي است كه اگر جايي لازم شد مي‌شود هزينه‌اش كرد. اصلا همه سرمايه‌هاي دنيا اگر يك روزي لازم بشود بايد نقد شوند. اگر نقد نشوند كه اصلا سرمايه نيستندو به درد نمي‌خورند.

  • آبرو نماد بيروني دارد؛ بعني شما با يكسري رفتارها آبرويتان را حفظ مي‌كنيد ولي يونس در فيلم آبرويش را از دست مي‌دهد.

شادمهر راستين: بحثي كه آقاي ميركريمي به آن اشاره كردند بخشي‌اش مربوط به جوامع چندفرهنگي است. در جوامع چندفرهنگي قانون نمي‌تواند خيلي كارآمد باشد. الان در كشورهاي همسايه‌مان اين را داريم مي‌بينيم. قانونا اكثريت يا حتي اقليت قدرتمند حق پيدا مي‌كند و بنابراين مي‌تواند مخاطبش را حذف كند. آن چيزي كه باعث مي‌شود جوامع چند فرهنگي پايدار بمانند هنجار است. اينجا اوج مناسبات هنجاري مي‌شود آبرو. در مناسبات هنجاري است كه يك پدر مي‌تواند به فرزندش بگويد كاري بكن كه آبروي ما نرود. بالاترين خواسته از يك فرد اين است كه آقا چيزي را درست كن كه آبرومند باشد.

به اين ترتيب آبرويي داريم كه تعريف‌كننده مناسبات اجتماعي ماست. نخستين اتفاق هم اين است كه ما نسبت به قوانين‌مان لازم‌الاجرا هستيم ولي وجدان‌مان را هم درگير مي‌كنيم و وجدان تعيين‌كننده مي‌شود.

يك بحث ديگر هم اين است كه مراتب آبرو در زمان است. ما امكان دارد امروز كاري براي حفظ آبرويمان بكنيم ولي در آينده آبرويمان مي‌رود. دورانديشي نسبت به آبرو همان چيزي است كه به آن مي‌گويند صلح. همان چيزي است كه مي‌گويند صلح امام‌حسن(ع) سخت‌تر از جنگ امام‌حسين(ع) است. به اين خاطر است كه آبرو در درازمدت مهم است. مهم‌ترين كاري كه يونس مي‌كند خريدن آبروي بچه‌اي است كه متولد مي‌شود. آبروي زن بالاخره در اتاق عمل رفت. آبروي خود يونس هم كه مي‌رود. ولي همه اينها در نهايت به آبروي بچه ختم مي‌شود.

چقدر ما امروز فكر مي‌كنيم كه در جامعه بعد از ما آبرومند باشيم؟ فقط برايمان مهم است كه امروز آبرومند باشيم؟ الان ملاكمان در اين زمينه صرفا همين زمان حال شده؛ يعني حتي در مورد آبرو هم چشم‌انداز بهره‌وري داريم. مي‌گوييم امروز آبرويم حفظ شود 30سال بعد چه اهميتي دارد؟ چه فايده‌اي براي من دارد؟ در نتيجه قانون وجه‌المصالحه قرار مي‌گيرد تا آبرو حفظ شود. درصورتي كه قانون براي مناسباتي است كه اگر به‌راحتي حل نشد ما به آن ارجاع بدهيم.

ما فرهنگي داشتيم كه بر مبناي آن، امكان داشت طرف به حقش نرسد چون آبرويش مي‌رفت الان حاضر است آبرويش را از دست بدهد تا به چيزي كه فكر مي‌كند حقش است برسد. نكته اين است كه ما در طول نزديك به 100سال در مناسبات شهرها به نتيجه رسيده‌ايم كه چون با فرهنگ‌هاي جديد مواجه مي‌شويم، همه‌‌چيز را قانونمند كنيم.

قوانين شهري و حقوق شهروندي شكل گرفت. امروز شما مي‌دانيد كه اينها ديگر كارآمد نيست. اينها فقط مي‌توانند تعداد مراجعه‌كننده‌هاي مراجع قضايي را بيشتر كنند؛ يعني از روزي كه حقوق آپارتماني وضع شده مشكلات آپارتماني حل نشد، مراجعين به دادگاه بيشتر شد. الان دوران فرهنگ شهري است. پيشنهاد آقاي ميركريمي در آن طرح اوليه اين بود كه پيشنهاد جديدي براي فرهنگ شهري ارائه شود. اينكه ما يك، مراعات كنيم. دو، درباره مناسبات اخلاقي و اجتماعي شهري بازنگري كنيم. اين چيزي است كه اتفاقا همه شخصيت‌هاي فيلم « امروز» نسبت به حوزه وظايفشان مسئوليت‌پذيرند. حتي دكتري كه يونس را مي‌زند نسبت به غيرتي كه دارد مسئوليت‌پذير است.

رضا ميركريمي: مي‌خواهم اين نكته را اضافه كنم كه وقتي شكل تظاهر و نمايش در جامعه زياد مي‌شود اين ملاحظه كه ديگران در مورد ما چه فكر مي‌كنند يا ساختار قدرت درباره ما چه فكري مي‌كند؛ باعث مي‌شود آبرو هم معني كاذبي پيدا كند؛ يعني آن چيزي كه ما در حفظش مي‌كوشيم اتفاقا آبرو نيست. آبرو با تعريف يونس چيزي است كه خودت آن را به‌دست مي‌آوري، نه اينكه ديگران آن را به تو بدهند.

به همين دليل است كه يونس براي حفظ آبروي يك زن ايستادگي مي‌كند. حاضر است از خودش بگذرد ولي آبروي اين زن نرود. اين رفتارها يك مقدار دهن‌كجي است. شما به شعر حافظ هم كه نگاه كنيد در هجمه به فضاي رياكارانه‌اي كه در اطرافش هست خرقه هم پاره مي‌كند. شما يك دهن‌كجي در شعر حافظ مي‌بينيد كه عمدا از واژگاني استفاده مي‌شود كه انگار مي‌خواهد بگويد ببين من آن آبرو را اصلا قبول ندارم.

شادمهر راستين: يونس در كنار درك مسئوليت‌هاي خودش به همه مسئوليت‌هاي ديگران هم احترام مي‌گذارد؛ يعني نمي‌گويد تو مسئوليت‌ات از من كمتر است.

همه آدم‌هاي فيلم هم مسئوليت خودشان را دارند و يونس هر كدامشان را به شكلي تأييد مي‌كند؛ از نگهبان كه مي‌گويد ماشين‌ات را بردار تا خود دكتر.

نكته ديگر در مورد آبرو؛ اگر بخواهيم با ادبيات امروز صحبت كنيم لايك فيسبوكي نشان‌دهنده موجه بودن آبرو نيست. اگر تمام شهر لايك بزنند كه اين آبرومند است معلوم نيست كه الزاما اينطور باشد. ملاك آبرو هم ارزش‌هاي ديني مي‌تواند باشد هم پروسه فرهنگ شهري؛ يعني ما در فرهنگ شهري داريم چكار مي‌كنيم. اينكه امكان دارد با تأييد ديگران بگوييم آبرومند، اين سؤال مطرح مي‌شود كه آيا واقعيت كيفيت آبرومندي با كميت تأييدش برابري دارد؟ اگر جامعه‌اي بگويد اين شخص آبرومند است واقعا حتما همينطور است؟

  • ‌ميزان نارضايتي كه برخي از مخالفان فيلم دارند مي‌تواند نشانه تأثير فيلم هم باشد.

رضا ميركريمي: دقيقا. اين خرق عادتي كه در فيلم اتفاق مي‌افتد يك ذره آزارشان مي‌دهد و اين خوب است.

  • ‌ اين قهرمان اغلب ساكتي كه جاي حرف‌زدن ترجيح مي‌دهد عمل كند واكنش به دوراني نيست كه عده‌اي در جامعه خيلي حرف مي‌زدند ولي يا عمل نمي‌كردند يا بد عمل مي‌كردند؟

رضا ميركريمي: قطعا هست. امروز، زماني انديشيده و نوشته شد كه در سطح جامعه همه‌اش آمار مي‌شنيديم؛ آمارهايي كه گوش فلك را كر كرده بود ولي در عمل اتفاقي نمي‌افتاد.

 

کد خبر 271052

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha